جدول جو
جدول جو

معنی تارک نشین - جستجوی لغت در جدول جو

تارک نشین(اَ صَ)
کسی که بتارک جای دارد. بالانشین. بلندپایه. رفیع. والامقام:
زمین را منم تاج تارک نشین
ملرزان مرا تا نلرزد زمین.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تارک نشین
کسی که بتارک جای دارد بالا نشین، بلند پایه والا مقام
تصویری از تارک نشین
تصویر تارک نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تارک نشین((رَ. نِ))
بالانشین، بلندپایه، والامقام
تصویری از تارک نشین
تصویر تارک نشین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاک نشان
تصویر تاک نشان
آنکه درخت انگور می کارد، برای مثال بودم آن روز در این میکده از دردکشان / که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان (جامی - ۴۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک نشین
تصویر خاک نشین
کسی که بر روی خاک می نشیند، کنایه از خاکسار، کنایه از بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
اصطلاح قالی بافی است (در کرمان)
لغت نامه دهخدا
چالاک. کسی که چابک و سبک نشیند و خیزد. خوش ادا:
چنان چابک نشین بود آن دلارام
که برجستی برین مقدار ده گام.
نظامی (خسرو و شیرین)
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ)
که تاک نشاند. تاک نشاننده. رزبان. کشاورز تاک. کشت کننده رز:
بودم آن روز من از طایفۀ دردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان.
جامی (دیوان چ هاشم رضی ص 591).
رجوع به تاک شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
نشیننده بر خاک. مجازاً متواضع و منکسر و خاکسار و خلیق. (آنندراج) :
با خاک نشینان بنشین تا گویند
هر چیز سبک تر است بالا باشد.
خاقانی.
، مرده چونکه در خاک کنندش:
ای دو جهان زیرزمین از چه ای
خاک نه ای، خاک نشین از چه ای ؟
نظامی.
، (اصطلاح تصوف) واصل:
نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون
گر نبودی بزمین خاک نشینانی چند.
حاجی ملاهادی سبزواری
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ لَ)
چیز آموخته را فراموش کردن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاک نشین
تصویر خاک نشین
متواضع و خاکسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاک نشان
تصویر تاک نشان
رزبان، کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارک شدن
تصویر تارک شدن
چیز آموخته را فراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غار نشین
تصویر غار نشین
کسی که در غار زندگی کند
فرهنگ لغت هوشیار
بیچاره، بینوا، بدبخت، فروتن، خاکسار، خلیق، متواضع، خاکی، ساکن کره خاکی
متضاد: افلاکی، مدفون، مرده
فرهنگ واژه مترادف متضاد